به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، امروز ۱۴ خردادماه، مصادف با بیست و پنجم ذیقعده است، روزی که در سال ۲۰۰ هجری، آغاز هجرت تاریخی حضرت ثامنالائمه علی بن موسی الرضا (ع) از مدینه به مرو رقم خورد که در آن زمان توسط مامون عباسی بهعنوان مرکز خلافت انتخاب شده بود.
پنج سال پایانی امامت آن حضرت با این هجرت بدنبال انتصاب ایشان به ولایت عهدی پیوند خورده است. حادثهای که ما را قرنهاست بر سر سفره کرامت آن حضرت نشانده و ایران ما را به برکت مضجع شریف و نورانی آن امام(ع) کانون خیرات و برکات و قبله گاه حاجات کرده است چنانکه حضرت امام خمینی(ره) در این خصوص فرموده است: «مرکز ایران، آستان قدس رضوی است.»
زمینههای اجبار و تحمیل ولایت عهدی به امام از طرف مامون
بیشتر حکومتهای به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها در عصر بنی عباس از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا (ع) ولایت یمن و اهواز را بهدست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت علی ابن موسی الرضا (ع) آگاهی داشت، وی را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهای شیعی را فرو نشاند.
احمد شبلی میگوید: «... چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون برای ولایتعهدی امام رضا(ع) آن بود که میخواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد؛ زیرا آنان به اولاد علی(ع) تمایل بیشتری داشتند.
علامه جعفر مرتضی حسینی در این زمینه میگوید: «در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پیمیبریم که از سوی علویان خطری جدی آنان را تهدید میکرد، زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی برمیخاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.
اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید میکردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ میگفتند، خود دلیلی بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.»
در این میان، مامون بیش از هر کس دیگری میدانست که اگر امام رضا (ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد، چه فاجعهای در انتظارش است.
با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دستبه کاری میزد تا از ورطه هلاکت رهایی یابد. فرو نشاندن شورشهای علویان، مشروعیت بخشیدن به حکومت عباسی، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویتحسن اطمینان مردم به خلیفهای که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوی بخشی از حقایقی بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد.
او چنان اندیشید که برای خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعت بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنیهاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداری امام دو ماه به طول انجامید.
سرانجام خلیفه به حضرت رضا (ع) چنین پیام داد: «... تو همیشه به گونه ناخوشایندی با من برخورد میکنی، درحالیکه تو را از سطوت خود ایمنی بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدی را پذیرفتی که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز همچنان امتناع بورزی، گردنت را خواهم زد.»
ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که برای به دست آوردن خلافتبرادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟

ماهیت پذیرش ولایت عهدی توسط امام(ع)
این برنامه، مقدمه مساله ولایت عهدی امام رضا(ع) بود؛ مسالهای که حضرت (ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:
1- روزی «ابنعرفه» از امام پرسید: به چه انگیزهای وارد ماجرای ولعیهدی شدی؟ امام جواب داد: به همان انگیزهای که جدم علی(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.
2- امام در پاسخ ریان، یکی از یارانش، فرمود: ... خدا میداند چقدر از این کار بدم میآمد. ولی چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدی یکی را برگزینم ... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.
در این روایت امام پذیرش ولایتعهدی را به پذیرش خزانهداری از سوی حضرت یوسف مانند میکند. مامون برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدی امام رضا (ع) چنین گفت: «این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود میخواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا میکند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او.
همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهل انگاری کنیم. بدین جهت باید کمکم از شخصیت و عظمت او بکاهیم؛ باید او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات احتمالیاش جلوگیری کرده باشیم».
گفتم چنان بر من بگریند که صدایشان را بشنوم...
وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامههای متعدد از امام رضا (ع) خواست تا همراه بزرگان علوی به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکی برای انتقال امام رضا (ع) روانه مدینه کرد.
صدوق از محول سجستانی نقل میکند:
زمانی که پیکی برای بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام برای خداحافظی از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوی آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صدای بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون میروم و در غربت از دنیا خواهم رفت...»
حسن بنعلی وشاء نقل میکند که، امام به من فرمود:
وقتی خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضای خانوادهام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا (ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزی شیعیان شهرهای فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد.
«تاریخ قم»، که از کهنترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا (ع) را چنین نقل میکند:
«... مامون، رضا (ع) را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بنالضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد] و از برای او در آخر سنه ماتین بیعت به ولایت عهد بستند و امام علی ابن موسی الرضا (ع) را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهایست از دیههای طوس که آنرا سناباد میخوانند، به نزدیک نوقان در سرای حمید بنعبدالحمید الطائی الطوسی در پهلوی رشید...»
زندانی کردن امام در سرخس
با توجه به استقبال بینظیر مردم نیشابور از امام رضا (ع) و بیان حدیثسلسلة الذهب از سوی آن حضرت، رژیم عباسی چنان شایع کرد که امام رضا (ع) ادعای الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانی ساخت. اینکه امام (ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولی این واقعه نشان میدهد که پذیرش ولایتعهدی امری تحمیلی بود. با ورود امام به مرو، مامون برای انجام یافتن نقشهاش استقبال باشکوهی از وی بهعمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام، به نام آن جناب سکه زد.
جدول گاهشماری تاریخی- تطبیقی حرکت حضرت رضا علیهالسلام از مدینه تا مرو ۲۰۱ ـ ۲۰۰ ق/۱۹۶ ـ ۱۹۵ ش.
ـ حج تمتع، سهشنبه اول تا چهارشنبه ۱۰ ذیحجه/۱۴ تا ۲۳ تیر.
 ـ حرکت از مدینه، پنجشنبه ۱۵ محرم/۲۷ مرداد.
 ـ ورود به بصره، دوشنبه ۳ صفر/۱۴ شهریور.
 ـ حرکت از بصره، شنبه ۸ صفر/۱۹ شهریور.
 ـ ورود به اهواز، یکشنبه ۱۶ صفر/۲۷ شهریور.
 ـ حرکت از اهواز، دوشنبه ۱۶ ربیعالاول/۲۵ مهر.
 ـ ورود به فارس (شیراز)، سهشنبه ۲۶ ربیعالاول/۵ آبان.
 ـ حرکت از فارس (شیراز)، سهشنبه ۱ ربیعالآخر/۱۰ آبان.
 ـ ورود به یزد، چهارشنبه ۱۵ ربیعالآخر/۲۵ آبان.
 ـ حرکت از یزد، یکشنبه ۲۰ ربیعالآخر/۲۹ آبان.
 ـ ورود به نیشابور، سهشنبه ۷ جمادیالاولی/۱۵ آذر.
 ـ حرکت از نیشابور، جمعه ۱ جمادیالآخر/۹ دی.
 ـ ورود به طوس، یکشنبه ۳ جمادیالآخر/۱۱ دی.
 ـ ورود به سرخس، جمعه ۸ جمادیالآخر/۱۶ دی.
 ـ حرکت از سرخس، شنبه ۲۳ جمادیالآخر/۱ بهمن.
 ـ ورود به مرو، جمعه ۲۹ جمادیالآخر/۷ بهمن.
 ـ اعلام ولایتعهدی، دوشنبه ۷ رمضان/۱۴ فروردین. (۹)

آثار و برکات هجرت تاریخی امام به ایران
ورود امام به نقاط مختلف ایران در مسیر سفر خود موجب تحکیم و تالیف قلوب مردم، تبیین معارف اصیل وحیانی و شکست توطئه ها و تزویذرهای مامون بود.
رخدادهای مهمی چون حدیث سلسله الذهب با حضور هزاران عالم و محدث و روایت نگار در نیشابور، حرکت امام به قصد نماز عید فطر و ممانعت مامون در میانه راه، دعای باران آن حضرت، مباحثه بین الادیانی امام با سران ادیان مختلف و غلبه برآنان در مجلس مامون، و هزاران روایتی که از جذب مردم به سلوک رحمانی و منش و طریقت آن حضرت نقل شده است همه و همه نشان از آن دارد که این سرزمین با قدوم آن حضرت و بعدها برادران و وابستگان شریفش تقدس و طهارتی دیگر یافت و مرکزی برای عشق به اهل بیت و مکتب تشیع شد.
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی...
چشمههای خروشان تو را میشناسند
 موجهای پریشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
 ریگهای بیابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
 زین سبب، برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای این باغ را میشناسی
 هم تمام شهیدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
 ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست
 ای که آیات قرآن تو را میشناسند
گر چه روی از همه خلق پوشیده داری
 آی پیدای پنهان تو را میشناسند
اینک ای خوب! فصل غریبی سر آمد
 چون تمام غریبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
 کوچههای خراسان تو را میشناسند
شاعر: زنده یاد قیصر امینپور
 
             
             
                                         
                                         
                                         
                                         
                                        
نظر شما